وبلاگ ِ مكمل ِ اين وبلاگ :

۸ بهمن ۱۳۸۹

سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ و فراماسونري ... .


هوالخلاق
مه شكن نوشت :
  
 

 درباره سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ مطالب‌ بسياري‌ گفته‌ شده‌ است‌.
اما دو نكته‌ در ميان‌ همه اين‌ گفته‌ها قابل‌ توجه‌ بيشتري‌ است‌ :
اول‌ اينكه‌ براستي‌ نقش‌ و جايگاه‌ مرحوم‌ سيد در تاريخ‌ نوين‌ ممالك‌ اسلامي‌
جا و نقش‌ بسيار مهمي‌ است‌ و در هر بررسي‌ درباره تاريخ‌ قرن‌ اخير،
بواقع‌ بايد از سيد جمال‌الدين‌ شروع‌ كرد اين‌ قولي‌ است‌ كه‌ جملگي‌ برآنند.
دوم‌ اينكه‌ مهمترين‌ نكته‌اي‌ كه‌ در شخصيت‌ سيد محل‌ بحث‌ و گفت‌وگو
و منشا قضاوتها و برخوردهاي‌ گوناگوني‌ شده‌،
عضويت‌ او در انجمن‌ سري‌ فراماسونري‌ است‌،
به‌طوري‌ كه‌ اگر ثابت‌ شود كه‌ او فراماسون‌ بوده‌
و يا معلوم‌ شود كه‌ او عضو فراماسونري‌ نبوده‌،
همه قضاوتها نسبت‌ به‌ او تفاوت‌ مي‌كند.
البته‌ اين‌ دو وجه‌ كاملاً به‌ هم‌ مرتبط‌ است‌
و ما هم‌ در اين‌ مختصر مي‌خواهيم‌ به‌ همين‌ مسئله‌ بپردازيم‌... .
همه كساني‌ كه‌ دربار ه عضويت‌ سيد جمال‌ در فراماسونري‌ سخن‌ گفته‌اند،
به‌ عنوان‌ سند و مدرك‌ عاقبت‌ به‌ دو منبع‌ به‌ عنوان‌ سرچشمه‌ و ابتداي‌ اين‌ ادعا مي‌رسند:
يكي‌ سخن‌ تقي‌زاده‌ كه‌
«نخستين‌ كسي‌ است‌ كه‌ در مجله كاوه‌
درباره عضويت‌ سيد در لژ ماسونيك‌ ذكر مختصري‌ كرده‌ است‌.» (1)
تقي‌زاده‌ در مقاله «سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ معروف‌ به‌ افغاني‌» (2) مي‌گويد:
«...در مصر شنيده‌ شد كه‌ وي‌ در آنجا در محفل‌ فراماسونها داخل‌ بوده‌
و در آنجا بر ضد انگليس‌ حرف‌ زده‌ بود. در بعضي‌ جرايد غربي‌ به‌نظر مي‌رسد كه‌ او
خود باني‌ و مؤسس‌ محفل‌ فراماسوني‌ بود كه‌ سيصد نفر عضو داشت‌.»
ظاهراً تقي‌زاده‌ اين‌ مقاله‌ را در سال‌ 1300 شمسي‌
 ـ يا در همين‌ حوالي‌ ـ در مجله كاوه‌ نوشته‌ بوده‌ است‌.
ديگري‌ در «مجموعه اسناد و مدارك‌ چاپ‌ نشده‌ درباره سيد جمال‌الدين‌ مشهور به‌ افغاني‌»
كه‌ از جانب‌ دكتر علي‌ اصغر مهدوي‌ و دانشگاه‌ تهران‌ در سال‌ 1342 منتشر شد
و چند «سند» درباره عضويت‌ سيد در فراماسونري‌ نقل‌ كرده‌ است‌.
سخن‌ تقي‌زاده‌ با عبارات‌ «به‌نظر مي‌رسد» و «شنيده‌ شد»،
به‌ علاوه توجه‌ به‌ اصل‌ شخصيت‌ تقي‌زاده‌ و جهت‌گيريها و مأموريتهاي‌ او،
ماهيت‌ و ارزش‌ سندي‌ ادعايش‌ را نشان‌ مي‌دهد.
بخصوص‌ كه‌ لحن‌ تقي‌زاده‌ در اين‌ مقاله‌ بشدت‌ ضد روحانيت‌ است‌.
و اما درباره‌ اسناد مهدوي‌ و دانشگاه‌ تهران‌،
يكي‌ از همه‌ مهمتر است‌ كه‌ همان‌ تقاضاي‌ عضويت‌ خود سيد جمال‌الدين‌ است‌،
بقيه‌، نوشته‌هايي‌ است‌ كه‌ چندان‌ اعتباري‌ در اثبات‌
عضويت‌ سيد جمال‌ در فراماسونري‌ نمي‌تواند داشته‌ باشد.
مثلاً «مكتوب‌ عربي‌ به‌ امضاي‌ نقون‌ سكروج‌ از لوج‌ كوكب‌ الشرق
خطاب‌ به‌ سيد مورخ‌ 7 ژوئن‌ 1884 با امضا: G. Langgasseg با خطاب‌ Le. chihk Afghan
كه‌ به‌ نظر گردآورندگان‌ اسناد از اين‌ مكتوب‌ برمي‌آيد كه‌ سيد تقاضاي‌ عضويت‌
و ورود در لژ پاريس‌ را داشته‌ است‌ و براي‌ مذاكره‌ حضوري‌ با او اين‌ نامه‌ را نوشته‌اند» (3)
كه‌ اگر هم‌ چنين‌ مقصودي‌ از اين‌ نامه‌ برآيد،
نامه‌، نوشته لژ فراماسونري‌ بود و نه‌ سيد جمال‌؛
«و تقاضاي‌ عضويت‌» معلوم‌ نيست‌ كه‌ به‌ عضويت‌ هم‌ منتهي‌ شده‌ باشد.
مورد ديگر تصوير 123، لوحه 4 در صفحه‌ 174 همان‌ كتاب‌،
تصوير عبارتي‌ است‌ با مهر «جمال‌الدين‌ حسيني‌ 1277»
 و اصل‌ عبارت‌ اين‌ است‌ «در ليله عاشورا دهم‌ شهر محرم‌ الحرام‌ داخل‌ لج‌ گرديدم‌
و در آن‌ زمان‌ در مصر اقامت‌ داشتم‌. سنه 1293».
لابد اين‌ عبارت‌ بدان‌ معني‌ است‌ كه‌ سيد جمال‌ دفتر خاطرات‌ داشته‌ است‌ ـ به‌ فارسي‌،
در حالي‌ كه‌ عموماً به‌ عربي‌ مي‌نوشته‌ و وقايع‌ مهم‌ زندگيش‌ را يادداشت‌ مي‌كرده‌ است‌.
«عاشورا» «دهم‌ شهر محرم‌ الحرام‌» است‌ و قاعدتاً يكي‌ از اين‌ دو عبارت‌ كافي‌ است‌.
جمله «در ليله عاشورا... داخل‌ لج‌ گرديدم‌» سياق طبيعي‌ و يادداشت‌ روزانه‌ است‌،
در حالي‌ كه‌ «در آن‌ زمان‌ در مصر اقامت‌ داشتم‌» عبارتي‌ است‌ براي‌ نقل‌ خاطره‌اي‌ دور.
 اين‌ دو جمله‌ چگونه‌ به‌ دنبال‌ هم‌ آمده‌ است‌!
تاريخ‌ تحرير اين‌ جمله‌ 1293 است‌
و تاريخ‌ مهر 1277  !
كه‌ لابد معني‌ آن‌ اين‌ است‌ كه‌ سيد جمال‌ اين‌ مهر را در تاريخ‌ 1277 درست‌ كرده‌
و تا 1293 با خود داشته‌ است‌!
قاعدتاً اين‌ مهر بايد در اين‌ مدت‌ طولاني‌ در جاي‌ ديگري‌ هم‌ زده‌ مي‌شد!
گذشته‌ از اينكه‌ مهر زدن‌ در پاي‌ جمله‌اي‌ از دفتر خاطرات‌ سخت‌ غيرعادي‌ است‌!
آيا ممكن‌ است‌ كس‌ ديگري‌ اين‌ عبارت‌ را نوشته‌ باشد!
خود مجموعه اسناد اين‌ احتمال‌ را به‌ وجود مي‌آورد، آنجا كه‌ مي‌نويسد:
«صورت‌ جلسه‌ خطي‌ كه‌ شباهت‌ به‌ خط‌ سيد دارد.»
(صفحه 24 تحت‌ شماره 58)
يعني‌ بعضي‌ اسناد فقط‌ به‌ دليل‌ شباهت‌ خط‌ آنها با خط‌ سيد
سند به‌ حساب‌ آمده‌ است‌. همچنين‌ در صفحه‌ 5 مي‌نويسد:
«دفتر يادداشتهاي‌ شخصي‌... به‌ خط‌ سيد جمال‌الدين‌ مگر در مواردي‌ كه‌ كاتب‌،
ديگري‌ است‌ و نام‌ او ذكر مي‌شود.»
به‌هرحال‌ مي‌ماند آن‌ تقاضانامه ورود سيد به‌ لژ فراماسونري‌،
كه‌ اول‌ از همه‌ امضاي‌ آن‌ سخت‌ جلب‌ توجه‌ مي‌كند.
چون‌ آنقدر كج‌ و معوج‌ است‌ كه‌ گويي‌ يك‌ آدم‌ ناشي‌ خواسته‌ امضاي‌ سيد را تقليد كند!
به‌ نظر نگارنده اين‌ سطور ، به‌ عنوان‌ يك‌ فرد غيرمتخصص‌
و بكلي‌ بي‌اطلاع‌ از خط‌شناسي‌، اين‌ خط‌ از آن‌ سيد نيست‌
و با خط‌ او تطبيق‌ نمي‌كند و درهرحال‌ بايد خط‌ اين‌ سند به‌ وسيله‌ كارشناسان‌ خط‌ بررسي‌ شود.
اين‌ سئوال‌ را هم‌ بايد پاسخ‌ گفت‌ كه‌ تقاضاي‌ عضويت‌ سيد جمال‌ براي‌ لژي‌ در مصر،
در خانه حاج‌ امين‌الضرب‌ و نوه او دكتر اصغر مهدوي‌ در تهران‌ چه‌ مي‌كند
 و چرا بخصوص‌ اين‌ سئوال‌ اخير را هيچ‌ كس‌ تاكنون‌ از خود و ديگران‌ نپرسيده‌؟
اين‌ ترديدها در ارزش‌ و اصالت‌ «اسناد» فراماسون‌ بودن‌ سيد،
سئوالها و ترديدهاي‌ ديگري‌ را هم‌ به‌ دنبال‌ دارد كه‌ بعضي‌ از آنها را مطرح‌ مي‌كنيم‌
و مي‌كوشيم‌ شايد جوابي‌ براي‌ آنها بيابيم‌... .
تقي‌زاده‌ در تاريخ‌ 1300 ه . ش‌. براي‌ اولين‌ بار فراماسون‌ بودن‌ سيد را مطرح‌ مي‌كند.
قبل‌ از آن‌ هيچ‌ سخني‌ در اين‌ باره‌ گفته‌ نشده‌ بوده‌ و بعد از آن‌ هم‌
 ـ تا انتشار مجموعه اسناد ـ گهگاه‌ و بسيار خفيف‌ اشاراتي‌ به‌ اين‌ موضوع‌ مي‌شده‌ است‌.
اما در سال‌ 1342 علي‌اصغر مهدوي‌ نوه‌ حاج‌ امين‌الضرب‌ با كمك‌ ايرج‌ افشار
يك‌ صندوق سند را مي‌يابند و در جاي‌ معتبري‌ مثل‌ دانشگاه‌ تهران‌
 آنها را ارائه‌ و منتشر مي‌كنند.
 از سال‌ 1347 به‌ بعد و به‌ دست‌ كساني‌ چون‌ اسماعيل‌ رائين‌
و محمود كتيرائي‌ و ولي‌الله يوسفيه‌ و امثال‌ اينها، فراماسون‌ بودن‌ سيد
با سر و صدا و فحش‌ و فضاحت‌ مطرح‌ مي‌شود
 و بعد از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ هم‌ دوباره‌ در اين‌ باره‌ قلم‌فرساييهايي‌ مي‌شود.
اين‌ تاريخها به‌ دليل‌ تقارن‌ با برخي‌ وقايع‌ تاريخي‌،
بعضي‌ سرنخها را نشان‌ مي‌دهد.
سال‌ 1300 يعني‌ سال‌ تحول‌ حكومت‌ قاجار به‌ پهلوي‌
و يعني‌ آوردن‌ يك‌ سلسله ضد روحاني‌ و ضد دين‌ به‌ جاي‌ قاجاريان‌ كه‌ به‌هرحال‌،
تا حدودي‌ به‌ اسلام‌ و مسلماني‌، لااقل‌ تظاهر مي‌كردند.
سال‌ 1342 يعني‌ سالي‌ كه‌ با 15 خرداد، ضربه اول‌ انقلاب‌ اسلامي‌ به‌ رژيم‌ شاه‌ زده‌ شد.
سال‌ 1347 موقعي‌ است‌ كه‌ ساواك‌ و سيا با همه وجود فهميدند كه‌ ديگر
جلوي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ را بسادگي‌ نمي‌توان‌ گرفت‌ و بسياري‌ از انواع‌ كوششهاي‌ رژيم‌ شاه‌
براي‌ مبارزه همه‌جانبه‌ و قاطع‌ و وسيع‌ با امام‌ و نهضت‌ او در همين‌ ايام‌ شكل‌ گرفت‌ و تشديد شد.
شرح‌ دقيق‌ اين‌ سالها را در خاطرات‌ فردوست‌ مي‌توان‌ ملاحظه‌ كرد.
بعد از انقلاب‌ و پيروزي‌ هم‌ كه‌ قضيه‌ روشن‌ است‌.
 آيا نمي‌توان‌ نتيجه‌ گرفت‌ كه‌ فراماسون‌ نشان‌ دادن‌ سيد جمال‌الدين‌
به‌ آن‌ معني‌ است‌ كه‌ به‌ خوانندگان‌ اين‌ گونه‌ كتابها القا شود كه‌
يك‌ رهبر روحاني‌ قدرتمند و پرتلاش‌ و سياسي‌،
عامل‌ بيگانه‌ و مزدور اجنبي‌ است‌ تا در ذهن‌ مردم‌،
روحانيت‌ و رهبري‌ روحاني‌ مخدوش‌ شود؟

نكته ديگر اينكه‌ تقريباً همه كساني‌ كه‌ قبل‌ از انقلاب‌
به‌ سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ به‌ دليل‌ فراماسون‌ بودنش‌ ناسزا مي‌گفتند،
خود عناصري‌ مشكوك‌ و بلكه‌ بعضي‌شان‌ قطعاً مزدور و عامل‌ بودند
و همه‌شان‌ كاملاً ضد روحاني‌.
درواقع‌ يك‌ نفر طرفدار اسلام‌ و روحانيت‌ نمي‌توان‌ يافت‌ كه‌ با قاطعيت‌ بگويد
سيد جمال‌ فراماسون‌ بوده‌ و به‌ اين‌ دليل‌ او را محكوم‌ كند.
توجه‌ به‌ اين‌ نكته ظريف‌ هم‌ خالي‌ از لطف‌ نيست‌
كه‌ وقتي‌ سيد جمال‌ را با نهايت‌ جور و خشونت‌ و اهانت‌ به‌ فرمان‌ ناصرالدين‌ شاه‌
از حضرت‌ عبدالعظيم‌ بيرون‌ كشيده‌ و به‌ خانقين‌ بردند، همه‌گونه‌ تهمت‌ به‌ او زدند
 ـ حتي‌ نامختون‌ بودن‌ ـ اما هرگز كلمه‌اي‌ درباره فراماسون‌ به‌ او نگفتند
و اين‌ در حالي‌ بود كه‌ انتساب‌ به‌ فراموشخانه‌ و فراماسونري‌،
جرم‌ و موجب‌ هتك‌ فراوان‌ بود. (4)
همچنين‌ بسيار كسان‌ در همان‌ ايام‌ فعاليت‌ سيد جمال‌ و به‌ هنگام‌ مرگ‌ او،
تاريخ‌ و تاريخچه‌ و خاطرات‌ نوشته‌اند، ولي‌ هيچ‌كدام‌
ذكري‌ از انتساب‌ او به‌ فراموشان‌ و فراموشخانه‌ نكرده‌اند،
مثل‌ ميرزا علي‌ خان‌ امين‌الدوله‌ كه‌ در «خاطرات‌ سياسي‌» خود
هيچ‌ اشاره‌اي‌ به‌ اين‌ مطلب‌ نمي‌كند.
با اينكه‌ بشدت‌ با سيد جمال‌ و اغلب‌ روحانيون‌ مخالف‌ است‌. (5)
و يا مخبرالسلطنه هدايت‌ هم‌ كه‌ درباره سيد مطلب‌ دارد
و هم‌ از فراموشخانه ملكم‌ ياد مي‌كند، (6) ولي‌ درباره فراماسون‌ بودن‌ سيد سخني‌ نمي‌گويد.

نكته ديگر، كوشش‌ بي‌وقفه‌ و جانانه سيد جمال‌ براي‌ ايجاد اتحاد اسلامي‌
در ميان‌ همه‌ مسلمانان‌ آسيا و آفريقاست‌.
اين‌ كوشش‌ كه‌ زمينه‌ و نخ‌ تسبيح‌ همه تلاشهاي‌ سيد جمال‌الدين‌ است‌
با فراماسون‌ بودن‌ او مغايرت‌ دارد... .

ارجاعات : 
1. فراموشخانه‌ و فراماسونري‌ در ايران‌ ؛ اسماعيل‌ رائين‌؛ انتشارات‌ امير كبير؛ جلد اول‌: صفحه‌ 367
2. به‌ نقل‌ از جزوه‌اي‌ به‌ همين‌ نام‌؛ چاپ‌ سال‌ 1348؛ صفحه‌ 12
3. همان‌ مجموعه اسناد؛ صفحه 24. تعجب‌ است‌ كه‌ عنوان‌ Le chikh... نشان‌ مي‌دهد
كه‌ زبان‌ اصل‌ نوشته‌ فرانسه‌ بوده‌ است‌ و كلمه‌ «لژ» را به‌ جاي‌ اين‌ شكل‌ فرانسه‌
به‌ صورت‌ انگليسي‌ «لوج‌» گفته‌ است‌!
4. اين‌ لطيفه‌ را حجه الاسلام‌ آقاي‌ سيد حميد روحاني‌ اشاره‌ كردند.
5. خاطرات‌ سياسي‌ ميرزاعلي‌ خان‌ امين‌الدوله‌ ؛ به‌ كوشش‌ حافظ‌ فرمانفرماييان‌؛
 سال‌ 1344؛ جلد يك‌؛ صفحه 44 و 145
6. گزارش‌ ايران‌ ، به‌ اهتمام‌ محمد علي‌ صوتي‌، سال‌ 1363، چاپ‌ دوم‌، صفحه‌ 14




منابع: 
کاری از گروه تحقیقات جنبش مصاف 

   www.antidevil.net   




ارادتمند : antizionizm
.........:::::::::: الحق لنا ، النصر لنا ، نحن الغالبون :::::::::::.........
اينجا : كهكشان راه شيري - منظومه ي شمسي - سياره ي زمين

۴ نظر:

  1. عالی بود.
    اگه قرار بود ایشون فراماسونر باشند،ااصلا عقلانی نیست با انگلیس شاخ به شاخ شده باشند.

    پاسخحذف
  2. هوالخلاق

    سلام بر ناشناس ِارجمند :

    ممنون از حضور و البته ابراز ِ نظرتون ... .
    دقيقا درست مي فرماييد... .

    التماس دعا... .
    ارادتمند : antizionizm
    ...:::: الحق لنا ، النصر لنا ، نحن الغالبون ::::...

    پاسخحذف
  3. در این اوضاع شیر تو شیر افرادی همچون نواب رو میبینم یاد سخنرانی گوهر بار جناب خاتمی در نماز جمعه میوفتم،با سخنرانی که به دور از عقل بود!!!!و منطق


    یه خورده هم شما در مورد انقلاب بپردازید،
    خندم گرفت باز گفتن ما داریم انقلاب صادر میکنیم،
    سخنرانی امام خدابیامورز رو هم گوش کنید فرمودن(ما انقلاب خودمون صادر خواهیم کرد)
    اخر این سخنرانی به این بدل شد که در 8سال جنگ همین اعراب بودن که به خاطر این حرف نیرو فرستادن!!!خمینی که خمینی بود با اون طرز بیان و ...حالا خاتمی بخوان حرف بزن که هیچ،
    نمیدونم چی بگم فقط فقط میگم گیرم سید جمال فاضل،از فضل او مارا چه حاصل!!!!قهوه تلخ رو که دیدید،تاریخ دست خودشونه،و بس

    پاسخحذف
  4. هوالخلاق

    سلام بر ناشناس ِارجمند :

    ممنون از حضور و البته ابراز ِ نظرتون ... .
    ولي بنده معتقدم صادرات انقلاب و فرهنگ بسيار شبيه ِصادرات كالا و خدمات مي باشد!
    خيلي از نظام هاي ماترياليستي ، سكولاريستي ، ليبراليستي
    و خيلي از نظام هاي ...ايستي ِديگر نيز
    هم اكنون در حال صادرات ِ انديشه ها و فرهنگ هاي خودشون به كشور هاي ديگر هستند... .
    اين يه واقعيت ِ بدون انكار هست
    و اصلا چيز خنده داري نيست... .
    بنده به شدت موافق فرموده ي امام ره هستم... .
    و نيز مسلما براي صادر كردن انقلاب ِ اسلامي بايد بيش از اين تلاش كنيم
    تا با افزايش ِ كيفيت ِانقلاب ِ خودمون ،
    در بازار هاي جهاني ( و نه صرفا چند كشور ِ مسلمان )
    محصولي بسيار با كيفيت براي عرضه داشته باشيم... .
    البته انديشه ي امام ( كه منطبق بر انديشه ي اسلامي مي باشد )
    بسيار بسيار با كيفيت تر از محصولات ( انديشه ها ) موجود در بازار ِ جهاني است... .
    و قطعا ملت هاي بيدار مشتريان ِ وفادار ِ اين انديشه اند... .
    جمله ي آخرتون رو متاسفانه به طور واضح درك نكردم
    اگر مايل بوديد بيشتر توضيح بفرماييد... .

    التماس دعا... .
    ارادتمند : antizionizm
    ...:::: الحق لنا ، النصر لنا ، نحن الغالبون ::::...

    پاسخحذف